جدول جو
جدول جو

معنی سوخته بال - جستجوی لغت در جدول جو

سوخته بال(تَ / تِ)
بال و پر ریخته:
با بلبلان سوخته بال ضمیر من
پیغام آن دو طوطی شکرفشان بگوی.
سعدی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سوخته دل
تصویر سوخته دل
دل سوخته، آزرده دل، غمناک، ستمدیده، مصیبت دیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سوخته جان
تصویر سوخته جان
عاشق دل سوخته
فرهنگ فارسی عمید
(تِ)
دهی است از دهستان قیلاب بخش اندیمشک شهرستان دزفول. دارای 150تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات و شغل اهالی آنجا زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
طایفه ای از ایل بچاقچی کرمان. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 95)
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِ)
زغال بید که در پالودن بکار بوده:
سوخته بید و باده بین رومی و هندویی بهم
عشرت زنگیانه را برگ و نوای تازه بین.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 458).
رجوع به سوخته شود
لغت نامه دهخدا
(تَهْ)
بمعنی کوته قد باشد چه بال بمعنی قد و قامت هم آمده است. (برهان). پست قامت. کوتاه قد. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِ دِ)
اندوهگین. غمناک. محنت دیده. کسی که در کشاکش دوران رنج و آزار فراوان بدو رسید باشد:
همه در انده من سوخته دل
همه در حسرت من خسته جگر.
فرخی.
درازتر ز غم مستمند سوخته دل
کشیده ترز شب دردمند خسته جگر.
فرخی.
بر مشهد او که موج خون بود
آن سوخته دل مپرس چون بود.
نظامی.
گر سوخته دل نه خام رایی
چون سوختگان سیه چرایی.
نظامی.
کو حریفی کش و سرمست که پیش کرمش
عاشق سوخته دل نام تمنا ببرد.
حافظ
لغت نامه دهخدا
تصویری از سوخته دل
تصویر سوخته دل
غمناک، اندوهگین، محنت دیده
فرهنگ لغت هوشیار